جدول جو
جدول جو

معنی بین یدی - جستجوی لغت در جدول جو

بین یدی
(سَشُ دَ)
میان دو دست. در پیشگاه. جلو. پیش. برابر.
- بین یدی ّ، میان دو دست من. در پیشگاه من. پیش من.
- بین یدیها، پیش آن. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
بین یدی
میان دو دست، میان دو دست من
تصویری از بین یدی
تصویر بین یدی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینا بودن، بینندگی، بصیرت، از حواس پنجگانه که وظیفه اش دیدن چیزها است و مرکز آن چشم است
فرهنگ فارسی عمید
چشم، عین، (برهان)، رجوع به بینائی شود،
بینائی، دیده وری و بینندگی باشد، (برهان)، قدرت دید، نیروی چشم، رجوع به بینائی شود، بصیرت
لغت نامه دهخدا
(بی، یَ)
مرکّب از: بی + ید + ی، بی دستی. دست نداشتن، کنایه از بی قدرتی. (از یادداشت مؤلف)، در دو شاهد ذیل از رودکی و فرخی مؤلف حدس زده اند که کلمه بی بدی (= ناچاری) ، بی یدی باشد:
ورم ضعیفی و ’بی بدیم’ نبودی
وآنک نبود از امیر مشرق فرمان
خود بدویدی بسان پیک مرتب
خدمت او را گرفته چامه بدندان.
رودکی.
دل بتو دادم و دلت نستدم
مردم دیدی تو بدین ’بی بدی’؟
فرخی
لغت نامه دهخدا
(بی بَ)
چیزی که دارای بدی نباشد وعاری از عیب و نقص بود. (ناظم الاطباء) :
چو خورشید تابنده او بی بدیست
همه کار و کردار او ایزدیست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گَ فَ / فِ دَ)
انجیدن. بیختن، اسیر شدن و گرفتار شدن و درمانده و بیچاره شدن، بی صبر و بی تحمل شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ / قِ)
لاقیدی. لاابالیگری. اطلاق. فراغت. خلاعت. (یادداشت مؤلف). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیقیدی
تصویر بیقیدی
لاابالیگری لاقیدی
فرهنگ لغت هوشیار
بینندگی بصیرت، قوه باصره یکی از حواس ظاهر که مرکز آن چشم و وظیفه وی دیدن اشیا است باصره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قیدی
تصویر بی قیدی
آسانگیری بلغندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینایی
تصویر بینایی
بینندگی، بصیرت، قوه باصره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
التّعامل مع الآخرين
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
Interpersonal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
interpersonnel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
interpessoal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
بین فردی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
межличностный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
zwischenmenschlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
міжособистісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
interpersonalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
بین فردی، میان فردی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
ya kibinafsi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
আন্তঃব্যক্তিগত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
interpersonale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
kişilerarası
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
대인 관계의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
人間関係の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
בין-אישי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
人际的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
antarpribadi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
ระหว่างบุคคล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
interpersoonlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
interpersonal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بین فردی
تصویر بین فردی
अंतरव्यक्तिगत
دیکشنری فارسی به هندی